عکس های تولد 3 سالگی
خوب عزیز دلم قصه تولدت اینجوری بود چند ماه پیش اومدی خونه و گفتی مامانی گفتم جانم عزیز دل مامانی گفتی: برام تولد سیندرلاها می گیری هم تعجب کردم هم خیلییییییییییی خوشحال شدم چون این نشون می داد که بزرگ شدی و معنی ست شدن رو داری می فهمی گفتم کی گفت تولد سندلاها؟ گفتی : خودم گفتم ( بعد چندددد ماه هنوز نفهمیدم این ایده از کجا به ذهنت رسید) گفتم آره مامانی برات می گیرم ولی به من بگو تولد سندلاها چه طوری هست گفتی: یعنی مامانی ، لباس سیندلاها بپوشم، کیکم سیندلاها باشه ، همه چیز تولدم سیندلاها باشه خلاصهههههههههههههه از اون روز شروع کردم به ایده گرفتن از تولدای مختلف و درست کردن تزئینات، گیفت، و همه چیز مربوط به...
نویسنده :
مامانی
8:54