سایناساینا، تا این لحظه: 13 سال و 6 ماه و 19 روز سن داره

ساینا تمام زندگی و دنیای من و بابایی

فقط می گم خدایا هزاران هزار مرتبه شکرت

عسل مامان، الان یه مدتیه دارم تو سایتای خانم هایی که بچه دار نمی شن و مشکل دارن می چرخم و چه غم انگیزه زندگیشون. من این مطالب رو می خونم و هر روز بیشتر از قبل شاکر خداوند می شم که منو و لایق داشتن تو نعمت بزرگش دونست. می خونم و می فهمم تو چه نعمت عظیمی هستی که اگر من هر ٢٤ ساعت زندگیم رو به قبله بشینم و شکرش کنم باز هم نتونستم شکرش رو به جا بیاورم. خدایا می دانم ،که چه لطفی به من کردی ، ممنونم که من را لایق واژه زیبای مادر  دانستی. خدایا شب و روز ، روز شب سپاسگزار تو ام که فرشته ی به این زیبایی به من عطا کردی. خدایا خدایا خدایاااااا ممنوم، شکرت خدایا ، درسته هرچی صلاح باشه همون رو سر راه بنده ات قرار می دی ،‌ولی خدایا به ع...
21 دی 1391

2 سال و 2 ماه شد

خوشکل مامان، شیرین زبونم: چقدر حرف دارم برات بنویسم و تعریف کنم ولی نمی دونم از کجا شروع کنم و چی بنویسم،  از شیرین زبونیات؟؟؟ آره.... بذار از حرفات بنویسم و همه رو برات تعریف کنم تا بدونی مامانی و بابا جونی چقدر از حرفات و از وجودت لذت می برن. کوچولوی مامان، عاشق روژ زدنی ، و تا من می خوام یه کوچولو آرایش کنم می دویی می یای جلو و می گی بیا برای منم ر ژ بزن. چند روز پیش نمی دونم برای چی هی بهانه گیری می کردی منم گفتم بیا نفس مامان، بیا برات رژ بزنم ، دستات رو بالا و پائین کردی و گفتی رژ بدهه، من کوشولوامممممم. قیافه ات دیدن داشت . خدایااااااااااا گاهی نمی دونم چی کارت کنم تا احساسم رو بهت نشون بدم. ************...
30 آذر 1391

تولدت دو سالگیت مبارک

عزیز دل مامانی دو سال از تولد تو که تمام عشق زندگیم هستی گذشت . می خوام برات بنویسم که تو دو سالگی چه کارهایی رو یاد گرفته بود الان دیگه خوب و کامل حرف می زنی. حروف انگلیسی را تا جی  بلدی تا 11 بلدی بشماری شعرهای پائیزه و پائیزه- دکتر چه مهربون - ای دختر خوب و تمیز - پیشی پیشی ملوسم- گرگم گله می برم- یه توپ دارم قلقلیه- عروسک قشنگم- ... عاشق کتاب خوندنی نقاشی رو خیلییییییی دوست داری. ولی تا دلت بخواد شیطون و شلوغ شدی . دیگه می می نمی خوری و پوشک هم فقط موقع خواب شبونه است. عزیز دل مامان . امسال با اینکه تدارک تولد خیلی دیده بودم  یک هفته قبل تولد بهم خورد آخه عشق مامان ، بابایی یه عمل داشت که یه خورده پولش زیاد می...
1 آبان 1391

کلاس های مادر و کودک

دختر شیرینم، نفس مامانی و بابایی 6 جلسه است که می ریم کلاسهای مادر و کودک  که تو خوشکل مامانی خیلی این کلاسا رو دوست داری. می خوام برات بنویسم که از جلسه اول چه کارایی کردی. جلسه اول: اول کلاس بپر بپر داشتیم با آهنگ های شادی که خاله نیلا می ذاره. . بعدش سرسره بازی و تاب بازی . – کتاب خوانی و بازی گروهی بازی گروهی مون ما گلیم ما سنبلیم ، ما بچه های بلبلیم، باز می شیم بسته می شیم، باز می شیم بسته می شیم ، اگه به ما آب نرسه اینجوری می شیم ، اونجوری می شیم ، روی زمین ولووووووووو می شیم ( خودمون رو روی زمین می ندازیم) و الکم و دولکم، چرخ و فلکم،– دست دست دست ، پا پا پا - پنجه ، پاشنه. چشما کووووووو؟؟؟؟؟؟ ( دست رو چشمه...
1 آبان 1391

دو سال گذشت

زود گذشت نه ؟ همه دل نگرانی های بارداری همه استرس ها و دکتر رفتن ها .همه قرص خودن ها و .همه دل درد ها و کمر درد ها ، همه حالت تهوع ها و معده دردها و نخوابیدن ها. زود گذشت نه ؟ همه شب بیداری ها ؟همه شیر خوردن هایت ساعت به ساعت  که نه ۱۵ دقیقه یکبار تا خود صبح ؟ زود گذشت نه ؟ واکسن زدن ها تب کردن هایت تا صبح ناله های تو وقتی بغلم بودی ؟ همه شب پایه شویه کردن هایت تا خود صبح همراه بابا جونی ، بازهم واکسن دوماه بعد د.وباره تب خدایا !!!!کاش می شد کاش می شد اصلا بهت واکسن نزنم . هر بار این فکر وسوسه ام می کرد زود گذشت نه ؟ زود گذشت نه ؟ همان دو سه بار بیماری ویروسی را می گویم . اون عفونت ریه لعنتی را ، همان که اشک من را در ...
1 آبان 1391

حرفهای شیرین زبونم

سلام عزیز دل مامانی مامانی دوست دارم بابا ژونی بیا ( بابا جونی) نانا تق اوتاد (ساینا تق افتاد) عشر ها پیشتی( عسل اسم عروسکته که خیلییییییی دوستش داری می ندازی بالا و می گی هاپیشتی) میم ( مریم اسم کمک مربیتونه) آزو ( آرزو اسم دختر خاله فاطمه است) آله آتی( خاله فاطی) وای به روزی که ترافیک گیر کنیم ، هی پشت سر هم داد می زنی (دیدید آچووو- دید دید لاچو ) یعنی دیددید برووووووووووو بعد از ظهر ها هم گیر میدی که ببرمت پارک هی می گی مامانی دوردوره- عه باچی ( سرسره- تاب) وقتی سوار تاب می شی شعر تاب تاب رو می خونی و هر بار می گی بغل یکی بندازی بیشتر اینا رو می گی ( مامانی- بابا ژونی- داداش- دیشی ( خاله نیشتمان) ن...
25 تير 1391