اتفاقات یک سال نفسم ساینا
خوشکلکم ٢٢ مهر سال 89 ساعت 15:30 بعد از 18 ساعت درد زایمان ، سزارین به دنیا اومدی ، فردئیش مرخص شدیم و رفتیم خونه، تا 1 ماه نگران کمبود شیرم بودم. داشتم ولی باز فکر می کردم سیر نمی شی. ولی خدا رو شکر این فقط نگرانی مادرانه بود و تو هر ماه رشد خیلی خوبی داشتی.
روزها پشت سر هم می گذشت و تو فرشته کوچولوی من روز به روز بزرگ و بزرگ تر می شدی. گردن گرفتی ، رفتی روی شکم . نشستی، چهار دست و پا رفتی، روی پا ایستادی و روز قبل از تولدت راه افتادی.الان هم 5 تا دندون موش موشی داری.
و فردا تولدته ، تولدت مبارک گل من . یکسال گذشت ، و چقدر زود گذشت ، چقدر دنیا با وجود تو شیرین تر و جذاب ترههههههههههههههههههه. خدایااااااااااااااااااااااا ممنونم .
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی