سایناساینا، تا این لحظه: 13 سال و 6 ماه و 10 روز سن داره

ساینا تمام زندگی و دنیای من و بابایی

آرامش

1393/5/22 9:52
نویسنده : مامانی
516 بازدید
اشتراک گذاری

دیروز تو راه برگشت به خونه توی ماشین

ساینا با گریه آروم : مامانی چشمام درد می کنه

مامانی قربون چشمات برم چرا

ساینا : خوب درد می کنه دیگه

نگران شدم ماشین رو زدم کنار و نگه داشتم . برگشتم عقب و نگاهش می کنم

قربون اون اشکات بره مامان ، خوب گریه نکن طاقت اشکات رو ندارم ، کجاش درد می کنه نفسم؟

ساینا : گوشه چشمش رو با دست نشون می ده می گه اینجا

هر چی نگاه کردم اثری از خراش و هیچ چیز ندیدم.

خوب مامان چیزیش نیست که چرا درد می کنه

ساینا : خوب واسه اینکه آرامش ندارم

مامان: چی نداری؟

ساینا: اااا، چشمام دیگه وقتی می خوابه آرامش نداره

مامان : آرامش یعنی چی گلم؟

ساینا: یعنی درد می کنه

مامان: خوب به بابایی می گم زود بیاد ببریمت دکتر

ساینا: نه دکتر نمی خوام برام بستنی بخر

مامان: بستنی بخرم دیگه چشمات آرامش داره فدات بشم

ساینا: آرهههههههه دیگهههههههههههه

پسندها (1)

نظرات (2)

مامان روشا
10 شهریور 93 22:21
قربون شیرین زبونیش برم مننننننننننننننننننننننننننننننن دلم هواتو کرده سیران...... می خوام ببینمت خانم مدیر یه برنامه بزار من هیتم اگه هیچ کسی هم نیاد ممنون زهرا جون ایییییییییی گفتی منم خیییلی دلم هواتونو کرده ساینا هم خیلی از روشا حرف می زنه. من پایه م برنامه ش با تو
مامان آریا
15 شهریور 93 7:49
عجـــــــــــب ! جل الخالق خو همو اول میگفتی بستنی می خوام حتما باید آدم رو سکته بدن می بینی مریم . نظرتم با مزه بود کلی خندیدم آریا خوبه؟