جیگر مامان و بابا
سلام عسلکم
امروز هم اومدم برات بنویسم. بنویسم که چه شیطون خوردنیی شدی. قربونت برم از 9 تا 18 آبان یه چند روز تعطیل بود و چند روز هم ما مرخصی گرفتیم و سه تایی با ماشین خودمون رفتیم مهاباد تا یعد از 3 ماه دوری دیداری تازه کنیم ، آخه همه بی تاب دیدن شما شده بودن.
خلاصه رفتیم . تو اونقده شیرین کاری کردی که دل همه رو بردی.
خونه مامان آمینه ، یه تنگ ماهی داشتن که توش یه ماهی بود تا ماهی رو دیدی که دهنش رو باز و بسته می کنه تو هم به من نگاه کردی و اداش رو در آوردی و به من فهموندی که ماهیه داره این کار رو می کنه و الان هم وقتی ازت می پرسیم ماهی چی کار کرد؟ همون کار رو تکرار می کنی . قربون این هوشت برم عزیز دلمممممممممممممممم.
دیروز هم بابایی یه خورده دیر اومد ، تو هم دلتنگش بودی . جلو در رفتی و گفتی بابا بیا.
از خوشحالی کم مونده بود ذوق مرگ بشم.
وقتی هم ازت می پرسن ساعت چنده ؟ زودی می گی 2
دیشب هم دیدم رفتی سراغ کمدت، با خودم گفتم وایییییی باز رفت بهم بریز کمدا رو. دو دقیقه دیگه دیدم دفتر نقاشیت رو با جعبه مداد رنگینت برداشتی . و داری نقاشی می کنی . اییییییییییییییییییییییی خدااااااااااااااااا. آخه من بعضی وقتا می مونم چی کارت کنم.
قربونت برم. فدات بشم،
خدایا هزاران هزار بار شکرتتتتتتتتتت
http://www.upload.ninifa.ir/images/90qrgq6z7qhttf605qh.jpg
http://www.upload.ninifa.ir/images/bveukyxeuh5ragbjqk76.jpg
http://www.upload.ninifa.ir/images/yezpzxcbs67780w1qho.jpg
http://www.upload.ninifa.ir/images/7kuqccjdkorm4rtwl3yq.jpg