هانی (عسل) من
هانی من سلام. چند روزه برات پست نذاشتم. آخه این چند روز تعطیل بود و ما هر سه سر کار نرفتیم. منظورم من و بابایی و خودتی . آخه تو هم کارمند کوچولویی دیگه. ولی چقدر به هر سه تامون خوش گذشت مامانییییییی. من و بابایی مهربونت به شیرین کاریهای تو می خندیدیم . آخه تا یه آهنگ می شنوی برات فرق نم کنه گلکم، شاده یا غمگین - شروع می کنی به رقصیدن. از رقصت فیلم برداری کردم که وقتی بزرگ شدی بهت نشونش بدم. خودمونیم ( چه خردادیانی بشی مامانی) دو روز هم هست که بابا می گی ناز گلم. اولین بار که بابایی شنید، بغلت کرد و غرق بوسه ات کرد،اوج خوشحالی رو تو نگاهش و توی حرکات بابایی می دیدم. دیروزم که شنبه بود ، سه تایی رفتیم پارک ارم. چقدر ددری هستی مامانیییی، از ص...
نویسنده :
مامانی
10:08