سایناساینا، تا این لحظه: 13 سال و 6 ماه و 29 روز سن داره

ساینا تمام زندگی و دنیای من و بابایی

ماجراهای ما

روز جمعه صبح حرکت به سوی طالقان خیلی خوش گذشت. کلی آب بازی کردی. بچه قورباغه ها توی آب شنا می کردن و تو اصرار داشتی اینا ماهی هستن. کلی گوسفند ؛ سگ  دیدی و یه ککککککککک ذوقی ولی یه کوچولو هم ترسیده بودی . برگشت به خونه ساعت 5 ؛ مامانی تو رو خدای مجید بریم خونه عمو اتم (با کسره یعنی عمو احمد پسر عموی بابا) خرگوش بازییییی. ااااااااههههههه چه ترافیکییییییی؛ ساعت 9:30 رسیدیم. مگه رضایت می دی بریم خونه بلاخره ساعت 10 شب رسیدیم خونه. بدو بردمت حمومممم؛ واییییییییی تازه هوس بازی کردی . ساعت 10 وقت خوابته ؛ اگه بیشتر از این طولش بدیم صبح کسل بیدار می شی . ناچار به زور گرفتم و موهات رو شستم . ا...
20 ارديبهشت 1393

سفر نامه شیراز

سلام سال 93 ت مبارک شیرینم. یک ماه و شش روز گذشته من تازه اومدم برات بنویسم که تو عید چه کارا کردیم. تا اینکه وقتی بزرگ شدی بخونی و یادت بیاد که چقدرررر خوش گذشت بهمون. بدونی که با این سن کمت چقدر عاقل بودی توی سفری که با هم داشتیم. من و بابایی  و همراهان سفرمون ( عمه هات؛ مادر بزرگ و پدر بزرگت )رو اذیت نکردی. پا به پای ما راه رفتی و وقت خوابت ؛ خوابیدی و وقت غذا خوردنت غذات رو خوردی و فکر می کنم از این سفر حسابیییییییییی لذت بردی  قشنگم ساینای م ن. می گن توی سفر باید طرفت رو بشناسی ؛ و من تو رو بیشتر شناختم و بیشتر و بیشتر خداوند بزرگم رو شاکرم برای وجود تو ؛ و با تمام وجود فریاد می زنم که خدای مهربونمممممممم ؛ ممنون...
7 ارديبهشت 1393

روز مادر با تاخیر

مادرم ؛ مایه آرامش و دلگرمی من؛ معلم عشق ورزیدنم؛ اسوه استقامتم؛ زیباترین الگوی زندگی من روزت مبارک این رو برای مادرم نوشتم که هر چند ازش دورم ولی وجودش به زندگی من دلگرمی و امید می ده . تا زنده ام دوستت دارم مامانی ************************************************** نمی دونم برای مادر شیرین ترین لحظه زندگیش کی هست؟ وقتی که برای اولین بار می فهمه که خدا یه فرشته کوچولو گذاشته توی دلش و لایق مادر  شدن شده؟ یا وقتی که بعد 9 ماه انتظار کشیدن؛ توی اتاق عمل و بعد کلی درد زایمان بچه اش رو نشونش می دن  و تمام سختیهای این مرحله پر درد و البته لذت بخش رو فراموش می کنه؟ یا وقتی که برای اولین بار فرزندش  از شیره وجو...
7 ارديبهشت 1393