سایناساینا، تا این لحظه: 13 سال و 6 ماه و 15 روز سن داره

ساینا تمام زندگی و دنیای من و بابایی

ماجراهای ما

1393/2/20 15:26
نویسنده : مامانی
450 بازدید
اشتراک گذاری

روز جمعه صبح حرکت به سوی طالقان

خیلی خوش گذشت. کلی آب بازی کردی. بچه قورباغه ها توی آب شنا می کردن و تو اصرار داشتی اینا ماهی هستن.

کلی گوسفند ؛ سگ  دیدی و یه ککککککککک ذوقی ولی یه کوچولو هم ترسیده بودی .

برگشت به خونه ساعت 5 ؛ مامانی تو رو خدای مجید بریم خونه عمو اتم (با کسره یعنی عمو احمد پسر عموی بابا) خرگوش بازییییی.

ااااااااههههههه چه ترافیکییییییی؛ ساعت 9:30 رسیدیم. مگه رضایت می دی بریم خونه بلاخره ساعت 10 شب رسیدیم خونه.

بدو بردمت حمومممم؛ واییییییییی تازه هوس بازی کردی .

ساعت 10 وقت خوابته ؛ اگه بیشتر از این طولش بدیم صبح کسل بیدار می شی .

ناچار به زور گرفتم و موهات رو شستم . امااااااااااااااااااا چشمت روز بد نبینه ههههههه. از کرده ام پشیمون شدم

گریههههههههه ؛ مامان بد

گریهههههههه؛ خوشت می یاد بچه ات رو اذیت می کنی؟

گریههههههههههه: اصلا" تو رو نمی خوام مامانم باشی

گریههههههههههه: چه اشکال داره بازی کنم ؛ آخه دلم می گه بازی

حالا من می خوام بگیرم بخورمت ؛

می گم باشه  تو خوشت می یاد مامانت رو اذیت کنی؟

نه خیریم ؛ تو می خوای موهام رو بشوری

دیدم با خشونت راه به جایی نمی برم رفتم تو فاز محبت و جواب داد

بوست کردم و بلاخره آشتی

گریه نرم تر ؛ می گم مامانی کاش  این کارا رو نمی کردی؛ کاش موهام رو نمی شستی

خوب مامان جان آخه دیره باید بریم زور بخوابیم ؛ اگه زود نخوابیم می ریم سرکار خوابمون می بره.

خلاصهههههههههه داستانی داشتیم امروززززززززززززززززز

قربونت برم عروسک قشنگم

خدایا شاکرم

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (2)

زهرا
20 اردیبهشت 93 15:37
سلام بار اولی بود که به وبتون امدم قشنگه علاقه مندم به دوستی با شما اگه قابل بدونید به وب ما هم سر بزنید و نظرتونو بگید خوشحال میشیم ممنونم عزیزم ؛ باعث افتخاره حتما" ولی چه جوری بیام وبت؟ من که آدرس ندارم
مامان روشا
20 اردیبهشت 93 21:55
.اقعا؟؟؟؟؟؟ ساینا هم؟؟؟؟؟؟؟؟ نمی دونم چی بگم عین روشاست سفر ها بی خطر آره عزیزم ؛ بدددددددددددد لجباز شدههههههههههه