درد دل بابا با دختر گلش
سلام عزیز دل بابایی، خوبی گلم بلاخره بعد مدتها اومدم که منم اونی که توی دلم هست برات بنویسم که وقتی بزرگ شدی بخونی و عمق دلم رو بدونی . دختر گلم قبل از ازدواج با مادرت از ازدواج ترس داشتم اونم بخاطر اینکه نتونم اون چیزی که باید برای شریک زندگیم فراهم کنم .وقتی که با مادرت آشنا شدم بهم قوت قلب داد و تونستم تصمیم به از دواج بگیرم . از بچه دار شدن واهمه داشتم ولی مادرت دوباره با اون اعتماد به نفسی که داشت ، باز هم به من دلگرمی و قوت قلب داد . و تو عزیز دل بابابی به دنیا اومدی .حالا بعداز این مدت اول از خدا ودوم از مامانت تشکر می کنم که تو گل قشنگ رو بهم دادند . ...
نویسنده :
مامانی
13:20